پانزدهم
سلام
شنبه شانزدهم فروردین مارال جون شش ماهه شد ، صبح رفتیم دوتا واکسن زد! حسابی گریه کرد و اومدیم خونه هم حسابی تب کرد. قطره استامینوفن هرچهار ساعت خورد تاشب یکم تبش اومد پایین.
تصمیم داشتم تولد نیم سالگی واسش بگیرم اما اینقدر حالش گرفته بود که فقط یه کیک کوچولو خریدم و مهمونی گرفتنو گذاشتم واسه جشن یکسالگیش انشاا...
http://www.8pic.ir/images/86667463509948144061.jpg
http://www.8pic.ir/images/55843719719764039987.jpg
واسه شمع خریدن کلی فروشنده ی قنادی بهمون خندید! آخه با صفر و یک و پنج میخواستم شمع نیم درست کنم!!
http://www.8pic.ir/images/10860419115339527554.jpg
قبل از بریدن کیک هم که مارال جون تبرکش کرد!
http://www.8pic.ir/images/41259629205431822298.jpg
یه کادو کوچولو هم براش باآقای همسر خریده بودیم که خیلی خوشش اومد :
http://www.8pic.ir/images/74149750083197485650.jpg
کل نشستن و خندیدنش همون یکساعت بود چون بعدش باز تب کرد و تاصبح اذیت شد. امروزم ازصبح همونجوریه ! تب داره و با پارچه نم دار پاهاشو سرد میکنیم شاید با کمک استامینوفن یکم تبش پایین بیاد. واکسنه دیگه! اوضاع قدری خرابه که یکی از اقوام امروز از مکه اومدن اما ما نتونستیم بریم دیدنشون (انشاا... بعدا)
راستی امروز (یکشنبه هفدهم فروردین) مارال جون اولین وعده ی غذایی (فرنی) خورد. البته طبق دستور پزشکش و فقط فعلا دو وعده در روز و به اندازه ی یک قاشق مرباخوری! که طبق جدولی که دکترش بهم داده اندازه اش و تعداد وعده هاش و نوع غذاش تغییرمیکنه . قراره طبق جدولی که برام کشید کم کم حریره بادوم و سوپ ماهیچه و ... اضافه بشه.
دکترش میگه معده ی نوزاد مثل ماشینیه که صفر تحویل میگیری! و باید آب بندی بشه ، پس طبق دستور پیش برو.
فعلا که ازش راضی ام و بنظرم از فوق تخصص اطفالی که گرفته داره خوب استفاده میکنه!
پ ن : بدون تلاش میشود خواست ، اما نمیشود داشت.