مارالمارال، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

مارال جونم

سوم

1392/10/26 10:24
نویسنده : مریم
222 بازدید
اشتراک گذاری

لبخند سلام

تقریبا دیگه تو خونمون جاافتادیم و لازم نیست یکساعت دنبال هر وسیله ای بگردم مارال جونم هم به محیط جدید عادت کرده و دیگه با اون تعجب همیشگی به اطراف نگاه نمیکنه قلب

دیروز یه دور کامل تو اتاقش و اسباب بازیاش زدیم تا به یکی از عروسکاش واکنش نشون داد همونو واسش آوردم و همیشه کنارشه ؛ کلی باهاش به زبون خودش حرف میزنه و این فرصتی میده به من که به کارام برسم ماچ 

جدیدا لحن تعریف و اعتراض رو یاد گرفته بغل وقتی میبریمش بیرون بعد که میاد خونه واسه اونی که تو خونه بوده شروع میکنه یه ریز حرف زدن و به زبون خودش مثلا تعریف میکنه کجا بوده و...

یکبار بغل آقای همسر بود یکم سربه سرش گذاشت تا گریه کرد بعد که گرفتمش بغلم شروع کرد با حالت اعتراض و غرغر و گریه (قاطی پاتی) برای من حرف میزد و از باباش شکایت میکرد هراز گاهیم به باباش نگاه میکرد که مثلا بفهمونه داره از کی شکایت میکنه قلب 

تا حالا چندبار امتحان کردم آخه فکرمیکردم شاید یه بار و ناخودآگاه بوده اما دیدم نه کاملا میدونه داره تعریف یا شکایت میکنه .

... تا این دخمل لوس مامانی بزرگ بشه خیال باطل 

پ ن :

هفته ی آینده یکشنبه ( بیست و نه دیماه) هفده ربیع الاول برای خدابیامرز مادر بزرگم عید میگیریم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

ملیکا
19 دی 92 18:53
سلام ماشالله یه جا بگو بچمون عیسی بن مریمه!! حسابی داره شیرین میشه کم کم دیگه وقتشه بذاریمش لای نون بربری بخوریمش این مارال جونی رو
مریم
پاسخ
سلام دوستم آره اما مارال بن مریمه!! بابامم همینو میگه . میگه بزرگتر که بشه شیرینترم میشه . میسی
هما
9 بهمن 92 13:24
چه جالب. خدا مادر بزرگتو بیامرزه و روحشون شاد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مارال جونم می باشد