چهارم
سلام
دیروز صبح مارال جونی ملیکا روهم به فیض رسوند آخه صدبار بگم بچه شیرخوارو اینقدر تکون نمیدن پنیر میشه اونم چه همه طوری نیست دوستم ، کسب تجربه ات به قیمت شستن یه دست لباس می ارزه
و اما دیشب ، تولد عمادجون بود جاتون خالی با مارال جونی رفتیم و کلی خوش گذشت مخصوصا که کلی نی نی البته ده ساله ! اونجا بودن که ماشاا... همه هم آخره هنرمندی تو حرکات موزون
مارال هم فکرمیکرد دارن با اون بازی میکنن (هنوز رقص نمیشناسه که...) واسه همین کلی خندید و دست و پا زد تا آخر شب از خستگی خوابید تا پنج صبح واین برای من یعنی " اولین شب آرامش "
عکس مارال جونی در تولد
(البته ساعت یازده شب ، چون قبلش ثابت وانمیستاد تا ازش عکس بگیرم و البته بقیه عکسها خانوادگیه):
http://www.8pic.ir/images/73600013240361501296.jpg
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی