دوم
سلام
+ چند وقت بود که کم کم صداهایی شبیه به کلمه ی "آقا" از مارال جون میشنیدم اما اولین بار چهارم آذرماه آقارو کامل ادا کرد و ازون روز به بعد هروقت میگم بلافاصله تکرار میکنه
شنیدن اولین کلمه ی کامل ازش خیلی واسمون شیرین بود . آواهای بی معنی (البته واسه ما بزرگترها) زیاد داره اما یه کلمه ی کامل ...
+ وسایل خونمون کم کم داره به کمک دوستام و مامانم جمع جور میشه تا دیگه کامل مستقر بشیم منم که باید مارال نگه دارم نمیتونم زیاد برم واسه کمک
+ مارال همچنان با انگشتاش بازی میکنه تا شصتشو پیدا کنه جالب اینجاست که بقیه ی انگشتاشو قبول نمیکنه ، من اوائل فکرمیکردم فقط میخواد یه چیزی تودهنش باشه اما اینطور نیست آخه انگشت اشارشو یا بقیه ی انگشتاشو که میتونه تودهنش کنه درمیاره و فقط سعی داره شصتشو بخوره .
+ فردا تولد خاله جون ماراله ما هم دعوتیم (البته من که صاحبخونم) امیدوارم و میدونم که خوش میگذره جای همتونم خالی .
عکس از مارال جونم موفق در پیداکردن انگشت شصت :
http://www.8pic.ir/images/06929462311168097565.jpg
پ ن : تنها خاطره ی مشترک از دهه شصتی ها و هفتاد و هشتاد و نودی ها : عمو قناده